روز میلاد تو، کبوترانه مهمان حرمت میشوم، دانه های عشق از صحن
وسرایت برمیچینم و دور تا دور گنبد طلایی ات میگردم
و اینگونه جشن میگیرم.
پیش از خورشید، گنبد طلایی توست که هر روز طلوع میکند.
صبح شهر قم مدیون توست؛
مدیون خورشیدی که شب نیز بر فراز شهر آشکار است.
روز میلاد تو، کبوترانه مهمان حرمت میشوم.
جشنی است که همه در آن دعوتند؛ کوچک و بزرگ، پیرو جوان؛
دور تا دور حرم تو چرم میزنند و چرخ میزنند و نگاه مهربان
و نوازشگر تو، پر و بال دلشان را نوازش میکند.
زیارتنامه خواندنِ این روز، حال و هوای دیگری دارد.
روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه میدهی و ما
با دستانی پر از روشنی، از این حُسن بازمیگردیم؛
با دلهایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است.
روز میلاد تو هر روز در ما تکرار میشود
ای تکرار روشنی در روح و روان ما!
محدثه رضایی